سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 13
کل بازدید : 78607
کل یادداشتها ها : 27
خبر مایه



بهار داره میاد چه من مایل به آمدنش باشم و چه نباشم ،قدمهای سبزش همه جا رو سبز کرده و من پر از وسوسه شاد زیست ،بهار زیباست و پر از معجزه هرچند که من و تو داد بزنیم که دوستش نداریم ولی نمیدونم چه حسی که وقتی زمان اومدنش نزدیک میشه تو دیگه تمام حرفهات یادت میره
شاید این حس که در پس این بهار یک تحول یک دگرگونی انتظار تو رو میکشه باعث این همه تکاپوی تو شده شاید هم خود بهار برای تو یک انتظار پنهان نمی دونم .بهار رو دوست دارم هرچند که امسال دلتنگم دوستش دارم چون تنها فرصتی است که می توان بی بهانه دوست داشت دوست داشته شد بدون علت می توان سراغ یک دوست را گرفت که این در این دنیا که برای هر کاری باید استدلال آورد غنیمت است .از دیروز وقتی دفتر خاطراتم را ورق می زنم وقتی وبلاگ قدیمیم را می خوانم حس بزرگ شدن را به خوبی حس می کنم و من بی اندازه این احساس را دوست دارم 
سال گذشته با تمام کاستی ها سال بدی نبود به غیر از یکی  دو ناکامی که تا مرز موفقیت رفتم و ناکام موندم بقیه سال به آرامی گذشت و مهمترین قسمت این بود که تمام نزدیکانم سلامتند و در کنارم وتمام دوستانم پابرجا و استوار و این برایم از تمام موفقیتها باارزش تر است
در یک سال گذشته در این مجازی موفق تر بودم دوستانی پیدا کرده ام که با چند نفری روابطم از این دنیای مجازی به دنیای واقعی کشیده شده و تبدیل به بهترین دوستانم شدند و یکی از  بزرگترین آرزوهایم دیدن تک تک این دوستان است دوستانی از تمام نقاط ایران از رشت و تبریز و تهران و اصفهان و کرج تا بوشهرو همینطور یافتن دوستانی در غربت دوستانی که هروقت غمگین بودیم (بدون آنکه حتی یکبار هم همدیگر را دیده باشیم)  با غم هم همدردی کردیم و با شادی هم شادمانی  .در این دنیای مجازی فهمیدم که بعضی آدمها با نوشته هایشان و آرمانهایشان فرسنگها فاصله دارند فهمیدم که همیشه نیمی از شخصیت آدمها پنهان می ماند و در هیچ نوشته او نمی توان به آن دسترسی پیدا کرد و فهمیدم که در این دنیای مجازی هم باید مواظب بود

این آخرین پست من در سال 83 نمیدونم شاید سال آینده ادامه دادم شاید هم نه ولی اگر باز هم حرفی برای گفتن داشته باشم و گوشی برای شنیدن مطمئن هستم که ادامه خواهم داد
بهرحال اگر در این یکسال گذشته بدون قصد کسی را آزرده ام با تمام وجود پوزش می خواهم که در مرام آزردن دیگران به عمد جایگاهی ندارد و امید دارم که سال آتی سال خوبی برای تک تک شما باشه  و برای تمام دوستان در غربتم بازگشت دوباره را آرزومندم.....

راستی هرکی گذرش به خوزستان ما افتاد حتما من رو خبر کنه منتظرم.......

چقدر حال و هوای این وب آشناست

 

ا


  

 

شب شده و  باز مثل همیشه خوابم  نمیره سردرگم و گیج و من چقدر این سکوت شبانه رو دوست دارم وقتی می تونی حتی صدای تپش قلبت رو حس کنی و به خوبی احساس کنی زنده ایی وقتی حتی صدایی تو رو به وحشت میندازه و من چقدر این ترس پر از تحرک رو دوست دارم ...........برای تلف کردن زمان تصمیم می گیرم کتاب بخونم و آنچنان غرق میشم که حتی میتونم چهره شخصیتها رو در ذهنم مجسم کنم تا اینجا مثل هرشب که یکدفعه زنگ تلفن همه این آرامش رو بهم میزنه صدای هراسان از پشت گوشی و ساعت که 2 بعد از نصفه شب رو اعلام میکنه همه گویای یک خبر بد و دور تند شروع میشه مثل فیلمهای قدیمی دورتندی که تازه رو به آرامش گذاشته بعد از 4 روز و این خطر که همیشه از فکر کردن به آن می ترسم از 4 روز پیش قوتش بیشتر شده دیگه هر روز باید بترسم هر روز هرشب

5 ماه پیش دیدمش روز حمایت از بیماران کلیوی وضع خوبی نداشت دکتر دوبار دیالیز در هفته تجویز کرده  و این یعنی مرگ تدریجی میگفت توی جنگ شیمیایی شده ولی هنوز نتونسته ثابت کنه که محل خدمت او هم شیمیایی شده !!و برای همین امکانات حمایتی بهش تعلق نمی گیره دو تا بچه داره و 38 سال بیشتر نداره و لی پیرتر نشون میده و از هیچ ارگانی هم در آمدی نداره خرج زندگی خودش و خانواده اش به عهده برادراش ، دوستم دیشب که تماس گرفت گفت وضع جسمانی خوبی نداره دیگه بهش امیدی نیست و این یعنی پایان ،زمانی می تونست تنها با صدهزار تومن خودش رو نجات بده ولی کسی نبود کمکش کنه هیچ کس وحالا کسی که تمام عمرش رو فدای آرمانش کرده  داره تنها روی تخت بیمارستان جون میده و من تو هیچ کاری نمی تونیم بکنیم هیچ کاری ، بعد مرگش هم جسدش تبدیل میشه به تریبون سخنرانی برای نشان دادن جنایتهای جنگ و بعد باز فراموشی ودر انتظار نفر بعد!!!!!!!!
 چند روز پیش که ماهیهای قرمز رو دیدم بوی نوروز رو حس کردم ولی امسال دیگه احساس سال نو رو ندارم نمی دونم چرا حتی دیگه آرزویی هم ندارم وقتی دلت گرفته وقتی همه غمگیند و نزدیکانت در رنج وقتی هرسال دریغ از سال قبل را می گویی دیگه نوروز چه معنایی می تونه داشته باشه؟؟

روزگار اکنون
گل دیوار ترک خورده ی یک مقبره است !
به فرو ریختن ظلمت خود
استاده!
آه چشمان زنی است،
چنگ آورده ، به پولاد ضرِیحی مجهول
و نشسته
کنار جسد مرده ی خویش .
این سیه پوش ، هنوز
ساعتی مانده
به آوارگی اش !
روزگار اکنون....

مرید میر قاید (پرنوشته ها)

 ******************

 نمی دونم چرا همه فکر می کنند ما خوزستانی سبزه و در بیشتر مواقع سیاهیم و با لهجه عجیب و غریبی و به زبان عربی حرف می زنیم و انگار این تفکر دیگه زیادی داره داره همگانی میشه این مطلب رو بخونید تا منظورم رو بهتر بفهمید


  


اگر بخوام در رشته حقوق به چند زن رو به عنوان مبارز و دارای عقیده معرفی کنم مطمئنا یکی از آنها خانم شادی صدر م در حقیقت من برای هر انسانی که حرفهایش را ازحرف به مرحله عمل بکشونه احترام قائلم......
یکشنبه گذشته در آمفی تئاتر دانشکده روانشناسی دانشگاه چمران اهواز خانم صدر به همراه خانم لاهیجی سخنرانی داشتند. موضوع سخنرانی  بیشتر حول محور حقوق بشر زنان  بود که عمومی بودن حقوق بشر و این که زنان بیشتر در حیطه خصوصی جامعه حضور دارند از قلمرو حقوق بشر خارج شدند و بیشتر مواد حقوق بشر تنها در حالت عمومی قابلیت تعقیب را دارند مثل اصل آزادی رفت و آمد این در حالی که بیشتر زنان برای خروج از کشور و یا اقامت در مکانی خاص نیازمند به جواز همسر خود هستند و یا اینکه خشونت و اعمال هر نوع زور ممنوع و نقض حقوق بشر این در حالی ست که خشونت های خانگی  مصداق این اصل نیستند در مبحث بعدی خانم صدر به قوانینی اشاره کردند که بدون تبعیض می باشند ولی در عمل بر علیه زنان است به طور مثال ضرب و جرح جرم و مستوجب مجازات اما متاسفانه هیچ گونه قانونی در باره خشونت علیه زنان وجود ندارد و تفاوتی میان ضرب و جرح خیابانی که شاهد دارد و خشونت خانگی که در بیشتر موارد در فضای بسته اتفاق میفتد و شاهدی هم ندارد قائل نشده اند و تنها راه اثبات برای هر دو را وجود شاهد قرار داده اند
مورد بعد تجاوز به عنف است که در صورت اتفاق حق شکایت برای زن وجود دارد این در حالی است که درصد بسیاری کمی از زنان شکایت می کنند و درصد کمی هم توانایی اثبات را دارند و در بعضی اوقات چون نمی توانند شکایت را ثابت کنند که تجاوز به اجبار بوده است زن متهم شده و در مورد دیگر مثل دفاع مشروع زمانی دفاع شما پذیرفته است که شما توانایی و امکان اطلاع به پلیس و یا کس دیگر نداشته باشید در صورتی که در بیشتر پروند های با این مورد قاضی ادعای دفاع مشروع به این علت که امکان اطلاع به پلیس وجود داشته این ادعا را رد کرده است
در حقیقت استنباط من این بودکه خانم صدر تلاش در بیان این موضوع داشتند که هرچند قوانین ما نیاز به بازنگری دارند ولی بزرگترین مشکل ما  وجود قاضی های بی تجربه و وجود اطاله دادرسی و بوروکراسی در دستگاه قضایی ماست
و در پایان خانم صدر به این موضوع اشاره داشتند که: نگاه جنسیتی باید عوض شود و این ازجمله مسایلی است که که برای حل آنها تنها اصلاح قوانین مهم نیست رویه ها هم باید عوض شوند
با عرض شرمندگی اگه کاستی در متن دیدید ببخشید یک اتفاق بدی برای مادربزرگم افتاده و الان بیمارستان و من نگران بیشتر برای اینکه خودم را از افکار آزار دهنده نجات بدم شروع کردم به نوشتن، در حقیقت قصد داشتم ایم مطلب را کاملتر از این نویسم ولی فکرم یاری نمیده دیدم دست دست بکنم موعدش رو از دست میده

توجه توجه!!!
خانمهایی که تهران زندگی می کنند می توانند برای مشاوره حقوقی رایگان به موسسه راهی مراجعه کنند به این آدرس :میدان هفت تیر ،بالاتر از دنیس تریکو ، پلاک301 ، طبقه اول شماره تلفن 8811918 از ساعت9 صبح تا 5 بعد از ظهر در مورد تمام دعاوی کیفری و خانوادگی که عبارتند از : طلاق ، حضانت ، نفقه ،خشونت خانوادگی و خیابانی و.....

 

 


  

 

من هیچ راهی برای رسیدن به موفقیت نمی شناسم ولی  راهی را می شناسم که یقینا" به عدم موفقیت ختم می شود و آن هم اطاعت بی چون و چراست
افلاطون

این روزها همه جا بحث زن است سمینار میگذارند و باز فریاد می زند و برای شکستن این سکوت فرسوده و قدیمی باز هم تلاش می کنند این هفته میگذرد  و باز هم سکوت و باز هم تنهایی نه از تعداد زنان کتک خورده و رنج کشیده کم می شود و نه از شمار زنان خائن و باز تکرار و تکرار بدون هیچ تلنگر به خود
باز هم خشونتهای خانگی غوغا می کند باز هم دخترکان فراری  در خانه های شبانه پاکدامنی را به نان شبی می فروشند و من و تو تنها حرف می زنیم حرف و حرف بی آنکه تلاشی کنیم  آنچه را که بر کاغذ می نگاریم به صحنه عمل آوریم
اوایل فکر میکردم بزرگتریم مشکل زنان ما عدم آشنایی با قوانین برای همین سکوت می کنند  چون عادت به دفاع از خود ندارند تلاش کردم در هر جمع خانوادگی برایشان حقوق گفتم بارها تاکید کردم ما حقوق کمی داریم ولی با آشنایی حقوق می توانیم از اغفال شدن و فریب خوردن جلوگیری کنیم بارها برایشان از شروط ضمن العقد گفتم و از انواع طلاق و کوتاهی هایی که میتوان به سادگی یک عمر زندگی را باخت ولی  خیلی طول نکشید که فهمیدم مشکل در عدم آشنایی ما نیست که بسیاری از زنان امروز را قشر تحصیلکرده تشکیل داده اند فهمیدم مشکل در فرهنگ و داشتن یک جامعه مرد سالار است مشکل در این است که عادت کرده ایم همیشه در پناه مردی زندگی کنیم و هنوز داشتن همسر تنها وسیله برای رسیدن به هویت است هنوز یاد نگرفته ایم که به همت خود تکیه کنیم و حتی در مواردی دیده ام که ضرب و شتم از سوی همسر را نشان علاقه او  نسبت به خود دانسته اند !!!!!!آیا این حماقت نیست آیا پایمال کردن ارزش وجودی خودمان تنها برای اینکه سایه مردی بر سرمان باشد کاری احمقانه نیست؟
مراسم خواستگاری به محل معامله تبدیل ساخته ایم و به جای تلاش برای شناختن یکدیگر خودمان را به سکه و طلا و...محک می زنیم و خوشبختی در خانه و ویلا و .....می دانیم آیا با این رویه رایج خودمان باعث بی ارزشی خودمان نشده ایم ؟تا عاشق می شویم افکارمان را عقایدمان را سریع عوض می کنیم که مقبول باشیم و این از دیگاه من یعنی خفت یعنی حنی خودمان هم به آنچه میگوییم پایبند نیستیم .....چرا برای خودمان احترام قائل نمیشویم و احساسمان به راحتی به حراج می گذاریم ؟ 
باید برای فرهنگ سازی از خودمان شروع کنیم از خانه خودمان  با تربیت پسران و دخترانی که بیاموزند هیچ تفاوت اجتماعی در میان زن و مرد نیست باید یاد بدهیم  که هر زنی تنها وظیفه اش همسر و مادر بودن نیست  و تا زمانی که این امر نهادینه نشده است سرنوشت من و تو همین که تنها با نوشتن این سطور غم دل را خالی کنیم

می توان همچون عروسکهای کوکی بود
با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید
می توان در جعبه ایی ماهوت
با تنی انباشته از کاه
سالها در لابلای تور و پولک خفت
می توان با هر فشار هرزه دستی
بی سبب فریاد کرد و کفت
 ((آ ه ،من بسیار خوشبختم))

فروغ فرخزاد

**************
الان داره بارون میاد و چه باران زیبایی و باز هم وسوسه قدم زدن در زیر باران .............کاش همه چیز لطافت بارون را داشت کاش !!!!!!!!!
 


  

هفته بدی نبود البته اگر امتحان رو از اتفاقات چند روزه پیش فاکتور بگیرم ،دیدن دوستان و تجدید خاطره ها شاید برای بار دیگر به من انگیزه جدیدی داد فهمیدن اون قدرها هم که فکر میکنم تنها نیستم و تنها فاصله هایند که مسبب این تنهایی هستند ، بعد مدتها رسیدن به چند هم زبان هم درد و هم رشته که حرف دلت رو بفهمند بزرگترین اتفاق این چند روزه بود
ما 6 دوست بودیم در تمام 4 سال به ندرت بدون هم دیده می شدیم تمام کلاسها رو با هم می گرفتیم حرف هم رو می فهمیدیم حتی اگر مخالف نظر هم بودیم ولی باز هم برای عقاید هم احترام قائل بودیم همه از این هماهنگی ما در تعجب بودند ولی اتمام دانشگاه یعنی پایان همه چیز و ازدواج ب دوستان و مشکلات اولیه روابط ها رو کم کرد و تنها به یک تماس تلفنی محدود شد  و حالا که به آرامش رسیدیم برای ما یک دوره جدید دوستی آغاز شده انگار این رکود 3 ساله باعث پختگی تک تک ما شده ولی دیدن دوستان قدیمی در هیات جدید (همسر و مادر بودن)برام خیلی جالب بود این چند روز آنقدر حرف زده ام و درددل کردم که فکر کنم چند هفته ایی به یک آرامش نسبی برسم ......نمیدونم شاید!!!!!!  
همسر یکی از دوستام یکی از همکلاسی های دانشگاهی من ، باسواد ترین دانشجو حقوقی که من میشناسم و جدای از درس بهترین پسری که تا حالا با اون برخورد داشتم همیشه برای ما مثل یک برادر بود در تمام مشکلات انسان بدون هیچ پیچ و خم اخلاقی ، که هیچ وقت از آشنایی با اون پشیمون نشدم ،  تا چند ماه دیگه که نتیجه اختبار اعلام بشه بطور رسمی وکیل میشه
عباس تعریف میکرد از مشکلات زنان در دادگاه ومی گفت خدا نکنه پای هیچ زنی به این مراجع باز بشه یک پرونده داشت در مورد خانمی که فوق لیسانس و شوهرش مهندس ، شوهر معتاد بود و در یک اقدام جنون آمیز قصد کشتن همسر و بچه رو داشت که با فریاد خانم ، همسایه ها به کمکش اومدند وقتی برای شکایت به شورای حل اختلاف رفت و تمام مدارک پزشکی قانونی و شواهد رو به شورا ارائه داد از او پرسیدند که همسرتون توانایی مالی برای نگهداری شما داره خانم هم جواب داده بله و شورا رای داده شکایت شما قابل قبول نیست و پرونده رو به دادگاه ارجاع نداده از نظر اعضا شورا تنها دادن نفقه ملاک خوب بودن همسر حالا این شوهر شما
می خواد معتاد باشه فساد اخلاقی داشته باشه یا هر مشکل دیگه
امتحان فوق هم که نپرسید افتضاح بود تا حالا امتحان بد خیلی دادم ولی این دیگه نوبر بود جزای اختصاصی خیلی سخت بود بیشتر از قسمتی بود که من نخونده بودم جعل وکلاهبرداری  . اسم من هم اشتباه شده بود کلی هم دردسر با اصلاح اسمم داشتم ، چند تا از سوالات هم جوابش تو گزینه ها نبود و این دیگه آخرش بود اول فکر کردم اشکال از معلومات من ولی بعد  که پرسیدم دیدم نه بابا همه همین مشکل رو دارند دیگه وقتی 20 سال سازمان سنجش دست یک گروه خاص باشه  بهتر از این نمیشه !!!!!!!!!
 
بیا ره توشه برداریم
قدم در را بی برگشت بگذاریم
کجا؟ هرجا که پیش آید
بدانجایی که می گویند خورشید غروب ما
زند بر پردهء شبگیرشان تصویر
بدان دستش گرفته رایتی زربفت و گوید :زود
و زین دستش فتاده مشعلی خاموش و نالد :دیر

مهدی اخوان ثالث

 


 


  

من
باد و
مادر هوا خواهم شد
و گردش زمین را
بسان جنبش مولی
در گنداب تنم احساس خواهم کرد     شاملو

این روزها درگیر یک تکرارم یک اندیشه سرد و تنهایی مفرط البته مثل قدیم آزارم نمیده ولی دنبال یک جواب برای یک پرسشم! این روزها دنبال خودمم از پی خودم کوچه پس کوچه های ذهنم را میگردم و سعی میکنم از قفسه های  پوشیده از گرد و خاکش به جواب برسم ولی با این همه باز درگیرم با وجود خودم . این روزها به دنبال جای  د نجم تا فکر کنم به آنچه که باید باشم نیستم به این تنهایی فلسفی و شکستهای پی د ر پی ، دیگر تویی وجود ندارد برخلاف همه چشم براه تویی هم نیستم ولی با این همه لعنت به این  هیاهوی  پر از تنهایی.......
حیرانیم را ببخش و پریشانیم را مرهم باش و باورم کن که من در دسیسه یک تصمیمم یک پایان شاد برای خودم و خودم........باز هم در آن تسلسل تهوع آور گرفتارم  بی هیچ هدف و انگیزه ایی و باز هم منم هزاران آرزوی بر باد رفته

******************************

این عکسها از  منطقه ایی در 75 کیلومتری شهر من جاتون خالی خیلی خوش گذشت و حسابی هم برف بازی کردیم دیگه حالا دوستان  تبریزی و رشتی به ما نخندند که این برفها کمه آخه یکی از معایب زندگی تو جنوب همینه

 

 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ