سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 13
کل بازدید : 78617
کل یادداشتها ها : 27
خبر مایه


1 2 3 >
باز هم پوزش معذرت اصلا من ذاتا از بدقولی بدم میاد ولی نمیدونم چرا همیشه برعکس توی تمام قرارها دیر میرسم هر وعده ایی رو که میدم به موقع ادا نمیشه  نمی دونم چرا این رو اومدم بگم که این خانه جدید ما فعلا به هم ریخته یعنی سرور از مرکز قطع قطع و فعلا شدیم بی خانمان عصر جدید ....حالا اگه درست شد که هیچ وگرنه باید به فکر یک خونه جدید باشم آخه این پارسی بلاگ هم کامنت دونیش اشکال داره و هم به  سختی باز میشه و برای خیلی از دوستانم اسباب دردسر ......بهرحال اومدم بگم مشکل چیه و پوزش بخوام و بعد هم دلم برای نوشتن خیلی تنگ شده اون هم در این روزهای دلتنگی و تنهایی..........قربان همگی
  


من بعد از این در این آدرس می نویسم :

http://www.pouyehm.hadi77.com

از دوستانی هم که به من لینک دادند ممنون میشم لینک من رو به آدرس تغییر بدند سعی می کنم این برای آخرین بار باشه !!!!


  

 

ماده 1117 قانون مدنی : شوهر می تواند زن خود را از حرفه بیا صنعتی که منافع و مصالح خانوادگی یا حیثیات خود یا زن باشد منع کند
قانون حمایت خلنواده مورخ 23 بهمن 1353  به زن اختیار داده است که مانع از شغل همسرش که منافی با مصالح خانواده است شوداما با یک شرط که دادگاه در صورتی که اختلالی در معیشت خانواده ایجاد نشود مرد را از اشتغال به شغل مزبور منع می کند
ماده 15 حمایت از خانواده و مصوب 1346 که تکرار همان ماده 1117 قانون مدنی است
ماده 1233 قانون مدنی  : زن نمی تواند بدون رضایت شوهر سمت قیمومت را قبول کند
ماده 1105 قانون مدنی : در روابط زوجین ریاست خانواده از خصایص شوهر است
تمامی و مواد قانونی مبین ریاست و حاکمیت مرد حتی در روابط اجتماعی زن است نکته ایی که متاسفانه امروزه یکی از دلایل مهم برای طلاق شده است و بیشتر زوجین به علت اینکه مرد با کار همسرش مخالف است و زن نیز علاقه ایی ندارد تنها یک زن خانه دار باقی بماند ناچار به تنها راه حل باقی مانده که همان طلاق است اکتفا می کند
از دیدگاه ماده 1117 مرد می تواند تنها به این علت که همسرش از تربیت درست فرزندانش بازمانده و به وظایف خانه داری خود عمل نمی کند ، مانع از اشتغال وی به شغل مورد نظر شود و کافی است که تنها به همین دلیل درخواست خود را به دادگاه ارائه دهد که در بیشتر موارد پذیرفته می شود و نکته مهم تر اینکه حتی اگر زن مورد اشتغال را در شرایط ضمن العقد خود بیان کند باز هم شوهر می تواند با ارائه همین دلایل مانع از فعالیت اجتماعی همسرش شود و در هنگامطرح این موضوع در دادگاه این زن است که باید ادعای های خود را مبنی بر فعالیتش اثبات کند و مرد از اقامه دلیل در دادگاه بی نیاز است
اختیار شوهر تنها ناظر به مشاغلی نیست که زن پس از ازدواج انتخاب کرده بلکه شامل تمام مشاغلی هم میشود که پیش از این هم به آنها اشتغال داشته است و حتی به شوهر این حق داده شده است که در تمام قراردادهای کاری همسرش دخالت کرده  و اگر آنها را از ددیگاه خود با مصالح خانواده بداند قرار داد فوق به درخواست مرد باطل می شود
 
شاید تا همین 30 40 سال پیش بحث پیرامون این مواد چندان مهم نبوده و چه بسا که بسیاری مردم آن زمان از وجود این مواد اظهار بی اطلاعی میکردند و اگر می خواستی برای زنی درباره مواد فوق صحبت کنی مطمئنا"  به عقلت شک میکرد چون از دیدگاه او این حق طبیعی مرد است ولی امروزه به علت پیشرفت زنان و حضور مستمر آنان در تمامی عرصه های اجتماعی بیش از پیش وجود این مواد قانونی دست و پاگیر و باعث به وجود آمدن عدم امنیت شغلی و آرامش فکری برای زن می شود
کسی را میشناسم که با همکلاسی دانشگاهیش پس از یک کشاکش عاشقانه ازدواج کرده  مرد در حال حاضر قاضی تحقیق یکی از شعبات دادگستری (دوستان حقوقی خوب می دونند که قبول شدن در حرفه قضاوت به این آسانی نیست ) ولی همین آقای روشنفکر از فعالیت خانمش  جلوگیری می کند و تنها شرط برای کار همسرش را بچه دار شدن می داند و کار هم باید در حد منشیو یا تایپیست  دادگاه باشد نه بیشتر !!!! و با وجود این شرط معلوم است که به خودی خود کار زن پس از بچه دار شدند کان لم یکن تلقی خواهد شد
متاسفانه جامعه ما یک جامعه ای است با فرهنگ مرد سالاری که حتی روشنفکرترین مردان هم در نقطه ایی آن ماهیت و فرهنگ درونیشان را هویدا می کنند در جامعه ای یکه تنها تصویر از زن در تمام رسانه های گروهی زنی فداکار از خود گذشته که تمام وقت مفید خود را در آشپزخانه می گذراند چگونه می توان  از افراد آن جامعه توقعی بیش از این داشت ؟؟ چگون می توان به زن هم به عنوان عنصر دیگر این جامعه توجه کرد که همچون مردان نیازمند و خواهان  استقلال و روابط اجتماعی گسترده است !!!!

پ.ن : این صفحه نظر خواهی پارسی بلاگ دیگه داره اعصابم رو میریزه بهم !!!خیلی از دوستان گله دارند که مشکل در کامنت گذاری دارند و بعضی هم اصلا نمی تونند وب رو باز کنند بهرحال صغری کبری چیدم که بگم هادی عزیز زحمت کشده و این وب رو درست کرده بهرحال دوستانی که با این وب مشکل دارند به اینجا  http://www.pouyehm.hadi77.com  سر بزنند ببینم باز هم مشکل پابرجاست یا نه ممنون میشم


 


  


با هم توی دانشگاه آشنا شدیم اونقدر بهونه برای دوستی داشتیم که خیلی زود همراه هم شدیم هم همشهری بودیم و هم هم دانشگاهی تازه یک دوست مشترک هم داشتیم دختر شادی بود و اهل تفریح و کاملا اجتماعی  من که همیشه به این سرزندگی و شادابی اون حسودیم میشد  سال آخر بودیم که بیخبر  ناپدید شد چند دفعه ایی سراغش رو گرفتیم  ولی خانواده اش جواب درستی نمی دادند تا اینکه فهمیدیم برخلاف میل خانواده اش ازدواج کرده و به خاطر بعضی مشکلات مرخصی گرفته من دیگه ندیدمش چون شوهرش دوست نداشت که با ما در ارتباط باشه تا همین چند ماه پیش که در دادگاه در اتاق رییس دیدمش و یک دادخواست طلاق دستش !!!خیلی تعجب کردم چون  همیشه معتقد بود شوهرش عاشق اون و مدتها با هم در ارتباطند و همدیگر رو خوب می شناسند تو ی دادخواست نوشته بود شوهرش بدبین و ارتباط اون رو با همه قطع کرده و مدعی که اون با پسرهای دانشگاه در ارتباط و با اینکه باردار اون رو کتک می زنه و حتی ادعا می کنه این بچه متعلق به اون نیست !!! دیگه ندیدمش باز هم غیبش زد می گفت با من هم تماس نگیرید که شوهرم خوشش نمیاد تا اینکه دیروز با من تماس گرفت  درس تمام نکرد و از لحاظ روحی آشفته بود می گفت بعد تولد بچه بدتر هم شده
ازش پرسیدم هنوز هم می خوای ادامه بدی ؟؟ گفت به خاطر بچه مجبورم کاری که نمی تونم بکنم این هم یک قربانی دیگه .............از دیروز خودم هم خیلی آشفته ام خیلی ...ولی مقصر خودمونیم وقتی با احساسمون بازیمون میدند و از احساس مادری و فرزندی سوءاستفاده می کند باید  همین سرنوشتمون باشه ،سوختن و ساختن  اون هم به هر قیمتی

****************************

این دو سه روز گذشته کلی ذوق زده شدیم و چندتایی از بچه های بلاگر ذوق زده مان کردند و صدای گرمشان را شنیدیم بهرحال تلافی این تعطیلات رو در اورد چون این دو سه روزه حسابی سر فرم بودم

این تعطیلات هم تمام شد برای من که فرقی نکرده ولی همین که تمام کارها به حالت عادی برگشته غنیمت ....این هم یک عکس که یادگار تنها  روز خوش در این 13 روز بود  ..........

 


  

این تعطیلات بدترین تعطیلات من در این چند ساله اخیر بود خیلی وحشتناک اون هم ایامی که می تونه پرخاطره ترین و بهترین روزها در این365 روز باشه ولی با این همه تحمل این روزها حتی از روزهای عادی سخت تر اصلا امسال عید بیخودی بود نه حال و هوای نوروز رو داشت نه هوای بهاری رو تنها کاری که تونست انجام بده تمام برنامه و تنظیمهای من رو بهم ریخت و روال عادی زندگی بهم ریخت در این چند روز حتی فرصت خوندن کتاب را  نداشتم یا حتی طبق عادت راحت و با آرامش بشینم پای کامپیوتر تازه ساعت خوابم رو نگو که بهم ریخته نزدیکهای صبح خوابم میبره وقتی که بیدارمیشم خورشید درسته توی آسمون ......تازه بدتر از این دیدن آدمهایی که سال به سال می بینیشون زیاد هم ازشون خوشت نمیاد و برخلاف باور درونیت مجبوری بهشون لبخند بزنی و تمام مدت براشون آرزوی موفقیت در سال جدید بکنی خلاصه نوروز وقتی برات جذابیت داره که با بقیه روزهای سال متفاوت باشه نه نوروز من که تمام وقت در حال پذیرایی و دریغ از یک تحول وقتی نوروز میاد آدم خودش رو گول میزنه که امسال متفاوت تر از همه سالهاست ولی وقتی که میاد خیلی زود می فهمی که حسابی گول خوردی و امسال هم هیچ تفاوتی با سالهای دیگه نداره  ...بهرحال فکر میکنم سالی که نکوست از بهارش پیداست
خلاصه با این همه غر و آه ناله(که اگه نمی گفتم دق می کردم ) امیدوارم تعطیلات شما خوش گذشته باشه و این شروع سال پر از شادی باشه  از تمام دوستانی که لطف کردند و سال نو رو به من تبریک گفتند ممنونم.......

 


  


بهار داره میاد چه من مایل به آمدنش باشم و چه نباشم ،قدمهای سبزش همه جا رو سبز کرده و من پر از وسوسه شاد زیست ،بهار زیباست و پر از معجزه هرچند که من و تو داد بزنیم که دوستش نداریم ولی نمیدونم چه حسی که وقتی زمان اومدنش نزدیک میشه تو دیگه تمام حرفهات یادت میره
شاید این حس که در پس این بهار یک تحول یک دگرگونی انتظار تو رو میکشه باعث این همه تکاپوی تو شده شاید هم خود بهار برای تو یک انتظار پنهان نمی دونم .بهار رو دوست دارم هرچند که امسال دلتنگم دوستش دارم چون تنها فرصتی است که می توان بی بهانه دوست داشت دوست داشته شد بدون علت می توان سراغ یک دوست را گرفت که این در این دنیا که برای هر کاری باید استدلال آورد غنیمت است .از دیروز وقتی دفتر خاطراتم را ورق می زنم وقتی وبلاگ قدیمیم را می خوانم حس بزرگ شدن را به خوبی حس می کنم و من بی اندازه این احساس را دوست دارم 
سال گذشته با تمام کاستی ها سال بدی نبود به غیر از یکی  دو ناکامی که تا مرز موفقیت رفتم و ناکام موندم بقیه سال به آرامی گذشت و مهمترین قسمت این بود که تمام نزدیکانم سلامتند و در کنارم وتمام دوستانم پابرجا و استوار و این برایم از تمام موفقیتها باارزش تر است
در یک سال گذشته در این مجازی موفق تر بودم دوستانی پیدا کرده ام که با چند نفری روابطم از این دنیای مجازی به دنیای واقعی کشیده شده و تبدیل به بهترین دوستانم شدند و یکی از  بزرگترین آرزوهایم دیدن تک تک این دوستان است دوستانی از تمام نقاط ایران از رشت و تبریز و تهران و اصفهان و کرج تا بوشهرو همینطور یافتن دوستانی در غربت دوستانی که هروقت غمگین بودیم (بدون آنکه حتی یکبار هم همدیگر را دیده باشیم)  با غم هم همدردی کردیم و با شادی هم شادمانی  .در این دنیای مجازی فهمیدم که بعضی آدمها با نوشته هایشان و آرمانهایشان فرسنگها فاصله دارند فهمیدم که همیشه نیمی از شخصیت آدمها پنهان می ماند و در هیچ نوشته او نمی توان به آن دسترسی پیدا کرد و فهمیدم که در این دنیای مجازی هم باید مواظب بود

این آخرین پست من در سال 83 نمیدونم شاید سال آینده ادامه دادم شاید هم نه ولی اگر باز هم حرفی برای گفتن داشته باشم و گوشی برای شنیدن مطمئن هستم که ادامه خواهم داد
بهرحال اگر در این یکسال گذشته بدون قصد کسی را آزرده ام با تمام وجود پوزش می خواهم که در مرام آزردن دیگران به عمد جایگاهی ندارد و امید دارم که سال آتی سال خوبی برای تک تک شما باشه  و برای تمام دوستان در غربتم بازگشت دوباره را آرزومندم.....

راستی هرکی گذرش به خوزستان ما افتاد حتما من رو خبر کنه منتظرم.......

چقدر حال و هوای این وب آشناست

 

ا


  

 

شب شده و  باز مثل همیشه خوابم  نمیره سردرگم و گیج و من چقدر این سکوت شبانه رو دوست دارم وقتی می تونی حتی صدای تپش قلبت رو حس کنی و به خوبی احساس کنی زنده ایی وقتی حتی صدایی تو رو به وحشت میندازه و من چقدر این ترس پر از تحرک رو دوست دارم ...........برای تلف کردن زمان تصمیم می گیرم کتاب بخونم و آنچنان غرق میشم که حتی میتونم چهره شخصیتها رو در ذهنم مجسم کنم تا اینجا مثل هرشب که یکدفعه زنگ تلفن همه این آرامش رو بهم میزنه صدای هراسان از پشت گوشی و ساعت که 2 بعد از نصفه شب رو اعلام میکنه همه گویای یک خبر بد و دور تند شروع میشه مثل فیلمهای قدیمی دورتندی که تازه رو به آرامش گذاشته بعد از 4 روز و این خطر که همیشه از فکر کردن به آن می ترسم از 4 روز پیش قوتش بیشتر شده دیگه هر روز باید بترسم هر روز هرشب

5 ماه پیش دیدمش روز حمایت از بیماران کلیوی وضع خوبی نداشت دکتر دوبار دیالیز در هفته تجویز کرده  و این یعنی مرگ تدریجی میگفت توی جنگ شیمیایی شده ولی هنوز نتونسته ثابت کنه که محل خدمت او هم شیمیایی شده !!و برای همین امکانات حمایتی بهش تعلق نمی گیره دو تا بچه داره و 38 سال بیشتر نداره و لی پیرتر نشون میده و از هیچ ارگانی هم در آمدی نداره خرج زندگی خودش و خانواده اش به عهده برادراش ، دوستم دیشب که تماس گرفت گفت وضع جسمانی خوبی نداره دیگه بهش امیدی نیست و این یعنی پایان ،زمانی می تونست تنها با صدهزار تومن خودش رو نجات بده ولی کسی نبود کمکش کنه هیچ کس وحالا کسی که تمام عمرش رو فدای آرمانش کرده  داره تنها روی تخت بیمارستان جون میده و من تو هیچ کاری نمی تونیم بکنیم هیچ کاری ، بعد مرگش هم جسدش تبدیل میشه به تریبون سخنرانی برای نشان دادن جنایتهای جنگ و بعد باز فراموشی ودر انتظار نفر بعد!!!!!!!!
 چند روز پیش که ماهیهای قرمز رو دیدم بوی نوروز رو حس کردم ولی امسال دیگه احساس سال نو رو ندارم نمی دونم چرا حتی دیگه آرزویی هم ندارم وقتی دلت گرفته وقتی همه غمگیند و نزدیکانت در رنج وقتی هرسال دریغ از سال قبل را می گویی دیگه نوروز چه معنایی می تونه داشته باشه؟؟

روزگار اکنون
گل دیوار ترک خورده ی یک مقبره است !
به فرو ریختن ظلمت خود
استاده!
آه چشمان زنی است،
چنگ آورده ، به پولاد ضرِیحی مجهول
و نشسته
کنار جسد مرده ی خویش .
این سیه پوش ، هنوز
ساعتی مانده
به آوارگی اش !
روزگار اکنون....

مرید میر قاید (پرنوشته ها)

 ******************

 نمی دونم چرا همه فکر می کنند ما خوزستانی سبزه و در بیشتر مواقع سیاهیم و با لهجه عجیب و غریبی و به زبان عربی حرف می زنیم و انگار این تفکر دیگه زیادی داره داره همگانی میشه این مطلب رو بخونید تا منظورم رو بهتر بفهمید


  


اگر بخوام در رشته حقوق به چند زن رو به عنوان مبارز و دارای عقیده معرفی کنم مطمئنا یکی از آنها خانم شادی صدر م در حقیقت من برای هر انسانی که حرفهایش را ازحرف به مرحله عمل بکشونه احترام قائلم......
یکشنبه گذشته در آمفی تئاتر دانشکده روانشناسی دانشگاه چمران اهواز خانم صدر به همراه خانم لاهیجی سخنرانی داشتند. موضوع سخنرانی  بیشتر حول محور حقوق بشر زنان  بود که عمومی بودن حقوق بشر و این که زنان بیشتر در حیطه خصوصی جامعه حضور دارند از قلمرو حقوق بشر خارج شدند و بیشتر مواد حقوق بشر تنها در حالت عمومی قابلیت تعقیب را دارند مثل اصل آزادی رفت و آمد این در حالی که بیشتر زنان برای خروج از کشور و یا اقامت در مکانی خاص نیازمند به جواز همسر خود هستند و یا اینکه خشونت و اعمال هر نوع زور ممنوع و نقض حقوق بشر این در حالی ست که خشونت های خانگی  مصداق این اصل نیستند در مبحث بعدی خانم صدر به قوانینی اشاره کردند که بدون تبعیض می باشند ولی در عمل بر علیه زنان است به طور مثال ضرب و جرح جرم و مستوجب مجازات اما متاسفانه هیچ گونه قانونی در باره خشونت علیه زنان وجود ندارد و تفاوتی میان ضرب و جرح خیابانی که شاهد دارد و خشونت خانگی که در بیشتر موارد در فضای بسته اتفاق میفتد و شاهدی هم ندارد قائل نشده اند و تنها راه اثبات برای هر دو را وجود شاهد قرار داده اند
مورد بعد تجاوز به عنف است که در صورت اتفاق حق شکایت برای زن وجود دارد این در حالی است که درصد بسیاری کمی از زنان شکایت می کنند و درصد کمی هم توانایی اثبات را دارند و در بعضی اوقات چون نمی توانند شکایت را ثابت کنند که تجاوز به اجبار بوده است زن متهم شده و در مورد دیگر مثل دفاع مشروع زمانی دفاع شما پذیرفته است که شما توانایی و امکان اطلاع به پلیس و یا کس دیگر نداشته باشید در صورتی که در بیشتر پروند های با این مورد قاضی ادعای دفاع مشروع به این علت که امکان اطلاع به پلیس وجود داشته این ادعا را رد کرده است
در حقیقت استنباط من این بودکه خانم صدر تلاش در بیان این موضوع داشتند که هرچند قوانین ما نیاز به بازنگری دارند ولی بزرگترین مشکل ما  وجود قاضی های بی تجربه و وجود اطاله دادرسی و بوروکراسی در دستگاه قضایی ماست
و در پایان خانم صدر به این موضوع اشاره داشتند که: نگاه جنسیتی باید عوض شود و این ازجمله مسایلی است که که برای حل آنها تنها اصلاح قوانین مهم نیست رویه ها هم باید عوض شوند
با عرض شرمندگی اگه کاستی در متن دیدید ببخشید یک اتفاق بدی برای مادربزرگم افتاده و الان بیمارستان و من نگران بیشتر برای اینکه خودم را از افکار آزار دهنده نجات بدم شروع کردم به نوشتن، در حقیقت قصد داشتم ایم مطلب را کاملتر از این نویسم ولی فکرم یاری نمیده دیدم دست دست بکنم موعدش رو از دست میده

توجه توجه!!!
خانمهایی که تهران زندگی می کنند می توانند برای مشاوره حقوقی رایگان به موسسه راهی مراجعه کنند به این آدرس :میدان هفت تیر ،بالاتر از دنیس تریکو ، پلاک301 ، طبقه اول شماره تلفن 8811918 از ساعت9 صبح تا 5 بعد از ظهر در مورد تمام دعاوی کیفری و خانوادگی که عبارتند از : طلاق ، حضانت ، نفقه ،خشونت خانوادگی و خیابانی و.....

 

 


  

 

من هیچ راهی برای رسیدن به موفقیت نمی شناسم ولی  راهی را می شناسم که یقینا" به عدم موفقیت ختم می شود و آن هم اطاعت بی چون و چراست
افلاطون

این روزها همه جا بحث زن است سمینار میگذارند و باز فریاد می زند و برای شکستن این سکوت فرسوده و قدیمی باز هم تلاش می کنند این هفته میگذرد  و باز هم سکوت و باز هم تنهایی نه از تعداد زنان کتک خورده و رنج کشیده کم می شود و نه از شمار زنان خائن و باز تکرار و تکرار بدون هیچ تلنگر به خود
باز هم خشونتهای خانگی غوغا می کند باز هم دخترکان فراری  در خانه های شبانه پاکدامنی را به نان شبی می فروشند و من و تو تنها حرف می زنیم حرف و حرف بی آنکه تلاشی کنیم  آنچه را که بر کاغذ می نگاریم به صحنه عمل آوریم
اوایل فکر میکردم بزرگتریم مشکل زنان ما عدم آشنایی با قوانین برای همین سکوت می کنند  چون عادت به دفاع از خود ندارند تلاش کردم در هر جمع خانوادگی برایشان حقوق گفتم بارها تاکید کردم ما حقوق کمی داریم ولی با آشنایی حقوق می توانیم از اغفال شدن و فریب خوردن جلوگیری کنیم بارها برایشان از شروط ضمن العقد گفتم و از انواع طلاق و کوتاهی هایی که میتوان به سادگی یک عمر زندگی را باخت ولی  خیلی طول نکشید که فهمیدم مشکل در عدم آشنایی ما نیست که بسیاری از زنان امروز را قشر تحصیلکرده تشکیل داده اند فهمیدم مشکل در فرهنگ و داشتن یک جامعه مرد سالار است مشکل در این است که عادت کرده ایم همیشه در پناه مردی زندگی کنیم و هنوز داشتن همسر تنها وسیله برای رسیدن به هویت است هنوز یاد نگرفته ایم که به همت خود تکیه کنیم و حتی در مواردی دیده ام که ضرب و شتم از سوی همسر را نشان علاقه او  نسبت به خود دانسته اند !!!!!!آیا این حماقت نیست آیا پایمال کردن ارزش وجودی خودمان تنها برای اینکه سایه مردی بر سرمان باشد کاری احمقانه نیست؟
مراسم خواستگاری به محل معامله تبدیل ساخته ایم و به جای تلاش برای شناختن یکدیگر خودمان را به سکه و طلا و...محک می زنیم و خوشبختی در خانه و ویلا و .....می دانیم آیا با این رویه رایج خودمان باعث بی ارزشی خودمان نشده ایم ؟تا عاشق می شویم افکارمان را عقایدمان را سریع عوض می کنیم که مقبول باشیم و این از دیگاه من یعنی خفت یعنی حنی خودمان هم به آنچه میگوییم پایبند نیستیم .....چرا برای خودمان احترام قائل نمیشویم و احساسمان به راحتی به حراج می گذاریم ؟ 
باید برای فرهنگ سازی از خودمان شروع کنیم از خانه خودمان  با تربیت پسران و دخترانی که بیاموزند هیچ تفاوت اجتماعی در میان زن و مرد نیست باید یاد بدهیم  که هر زنی تنها وظیفه اش همسر و مادر بودن نیست  و تا زمانی که این امر نهادینه نشده است سرنوشت من و تو همین که تنها با نوشتن این سطور غم دل را خالی کنیم

می توان همچون عروسکهای کوکی بود
با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید
می توان در جعبه ایی ماهوت
با تنی انباشته از کاه
سالها در لابلای تور و پولک خفت
می توان با هر فشار هرزه دستی
بی سبب فریاد کرد و کفت
 ((آ ه ،من بسیار خوشبختم))

فروغ فرخزاد

**************
الان داره بارون میاد و چه باران زیبایی و باز هم وسوسه قدم زدن در زیر باران .............کاش همه چیز لطافت بارون را داشت کاش !!!!!!!!!
 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ